معنی جز و بخش
فرهنگ عمید
صدایی که از برخورد آب به آتش یا هرچیز داغ شنیده میشود،
صدای تف دادن چیزی در روغن، جزجز،
* جز جگر زدن: [عامیانه، مجاز] به درد بیدرمان مبتلا شدن،
* جز زدن: (مصدر لازم) [مجاز]
سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش،
از سوز دل ناله و زاریکردن،
غیراز، مگر، الا،
[قدیمی] علاوهبر،
* بهجز: (حرف اضافه) جز، غیر، مگر،
[جمع: اجزاء] بخش، قسمت، یا پارهای از چیزی،
(صفت) [مجاز] دونپایه،
هریک از بخشهای سیگانۀ قرآن،
* جزء جمع: [منسوخ] ارزیابی مالیاتی،
* جزء لایتجزا: [قدیمی]
ذرهای که قابل تجزیه نباشد،
(فلسفه) جوهر فرد،
=جزیره
لغت نامه دهخدا
بخش بخش. [ب َ ب َ] (اِ مرکب) پاره پاره. (غیاث اللغات) (آنندراج). حصه حصه و بهره بهره. (ناظم الاطباء).
- بخش بخش کردن، قسمت کردن. (ناظم الاطباء). تجزیه کردن. (یادداشت مؤلف).
عز و جز
عز و جز. [ع ِزْ زُ ج ِزز/ ج ِ] (اِ مرکب، از اتباع) رجوع به عز و چز شود.
- عزوجز کردن، رجوع به ترکیب «عزوچز کردن » ذیل «عز و چز» شود.
گویش مازندرانی
نوعی تیغ و خار جنگلی
نوعی گیاه همیشه سبز و خاردار که در سنگلاخ ها روید، فندق...
صدای سوختن و سرخ شدن هیزم، مو، پریا هر چیز دیگر سوختن، خشم...
فرهنگ معین
صدایی که از تماس آب با آتش یا فلز گداخته برخیزد، صدای تف دادن چیزی در روغن. [خوانش: (جِ) (اِ.)]
فارسی به عربی
بیع بالمفرد، لکن، ما عدا
معادل ابجد
918